مرگ می‌‌‌آید، مرگ می‌‌‌آید زمانی که اصلاً انتظارش را نداری، مرگ می‌‌‌آید هنگامی‌ که سرگرم خندیدن و شادی هستی، زمانی که برای آینده‌ات امیدها داری، مرگ می‌‌‌آید در آغاز یک سفر کوتاه، در پایان یک سفر طولانی، مرگ می‌‌‌آید در حالی که تو غافلی،  مرگ در همه حال خواهد آمد و حتی به کودکی که در آغوش مادر خفته است رحم نمی‌کند، گاه مردان و زنان همسفر ما می‌‌میرند و کودکی زنده می‌ماند، زنده می‌ماند تا به شهری وارد شود که قلبها آکنده از غم از دست دادن کودکی متولد نشده است.
ما هر روز در اطراف خود مرگهایی را می‌ بینیم و می‌دانیم که مرگ به سراغ ما خواهدآمد، اما باز هم غافلیم! گویی همگی ما انسانها بر یک قطار مسافربری سوار هستیم و به سوی یک مقصد معلوم حرکت می‌کنیم. و در طول مسیر مسافران تک‌تک یا گروهی در ایستگاه‌های مختلف به مقصد می‌‌رسند و از قطار پیاده می‌شوند و بقیه به سفرشان ادامه می‌دهند. به قول ابن‌یمین: همه مسافر و من در عجب از جماعتی که بر کسی می‌گریند که به مقصد رسیده است.
سفر ادامه دارد، عده‌ای در طول سفر در استراحتگاه‌ها کمی‌ می‌آسایند و توشه‌ای بر‌می‌گیرند برای منزل نهایی و دوباره با توکل به خدا سفر را ادامه می‌دهند. اما عده‌ای فراموش می‌کنند که مسافرند و به لذات استراحتگاه‌ها سرگرم می‌شوند و توشه را از یاد می‌برند و دست خالی به مقصد می‌رسند. و سفر همچنان ادامه دارد!
ذخیره‌ای بنه از رنگ و بوی بهار            که می‌رسند ز پی، رهزنان بهمن و دی
به مأمنی رو و فرصت غنیمت شمر           که در کمینگه عمرند، قاطعان طریق
ساعت‌ها، لحظه‌ها و روزها می‌آیند و به شتاب می‌روند. دوستی‌ها، دلبستگی‌ها و عشق‌ها هر دم تازه و کهنه می‌شوند، هیچ‌چیز ماندگار نیست، مرگ در انتظار همه کس و همه چیز است و انسان را به این خیال می‌کشاند که دلبستن، کاری بس عبث و بیهوده است و باید به همه چیز پشت پا زد و تنها بفکر لذات بود. و این طرز تفکر پس از مدتی باعث احساس پوچی در وجود آدمی‌ می‌شود.اما قلب مؤمن حرف دیگری دارد و فریادی دیگر بر لب می‌آورد، او می‌داند که در پس این جدایی‌ها، دل بریدنها و مرگها دنیایی بس زیباتر نهفته است، دنیایی خالی از غم‌ها، دردها و رنج‌ها و این ما هستیم که با انتخاب صحیح راه و مسیر خود به عشق‌ها و دلبستگی‌ها معنا می‌بخشیم او می‌داند که به عنوان یک مسافر به این دنیا آمده است و قرار است در این سفر طی آزمون‌هایی که در گردنه‌های این سفر از او به عمل می‌‌‌آید، پخته شود و شخصیتش کامل گردد.
پس بهوش باشید که قطار عمر منتظر نمی‌ماند، فرصت را نباید از دست داد، برای تکامل روح و شخصیت باید از لحظه‌لحظه‌ی این سفر و از یاری و همراهی همسفران به خوبی استفاده نمود، شاید دیگر وقتی نباشد و هر لحظه ما به ایستگاهی که خواه ناخواه باید پیاده شویم، برسیم، فرصت را از دست مده!